بالاخره خوابیدی خوابای خوب ببینی عزیزم ولی چرا آجی بهار اومد پیشت بخوابه بش گفتی اونور اونور آخه دختر انقدر قلدر منم به آجی گفتم تو رو خدا برو اونور تا باران بخوابه ولی خیلی از دستت ناراحت شدم دیروز پریروزا دقیق بگم پنجشنبه ی گذشته می خواستیم بریم بازار (همیشه دوست داشتم بازار ببرمت چون احساس می کنم روحیه ت عوض می شه خیلی از مامانا بهم میگن اشتباه می کنی ولی من دلم نمیاد برا بازار رفتن از خودم جدات کنم)سعی کردی کفشاتو خودت بپوشی خیلی تلاش کردی بازم خوبه انقدر پشتکار داری ولی نتونستی کفشاتو پات کنی مامانت که من باشم کفشاتو پات کرد و...