بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

درباره ی باران

قالب جدید

قالب وبلاگ باران رو عوض کردم قبلی قشنگ بود فقط چون دوست داشتم قالبش تو نی نی ها تک باشه عوضش کردم.   ...
8 خرداد 1390

باران قلدر

بالاخره خوابیدی خوابای خوب ببینی عزیزم ولی چرا آجی بهار اومد پیشت بخوابه بش گفتی اونور اونور آخه دختر انقدر قلدر  منم به آجی گفتم تو رو خدا برو اونور تا   باران بخوابه ولی خیلی از دستت ناراحت شدم  دیروز پریروزا دقیق بگم پنجشنبه ی گذشته می خواستیم بریم بازار (همیشه دوست داشتم بازار ببرمت چون احساس می کنم روحیه ت عوض می شه خیلی از مامانا بهم میگن اشتباه می کنی ولی من دلم نمیاد برا بازار رفتن از خودم جدات کنم)سعی کردی کفشاتو خودت بپوشی خیلی تلاش کردی  بازم خوبه انقدر پشتکار داری     ولی نتونستی کفشاتو پات کنی  مامانت که من باشم کفشاتو پات کرد و...
8 خرداد 1390

وضو

سلام باران خانم امروز بعد از ناهار بغلت کردم و دست و روتو شستم وقتی گذاشتمت رو زمین دو تا دست کوچولوتو کشیدی رو پاهات فکر کنم .......نه مطمئنم که می خواستی وضو بگیری آفرین دختر گلم. ...
5 خرداد 1390

روز مادر

‹«‹تولد حضرت فاطمه زهرا را که مصادف است با      روز مادر به تمام مادران عزیز تبریک می گویم.›»›     ...
3 خرداد 1390

یه کلمه ی جدید

این روزا هر روز که از خواب بیدار می شی چند تا کلمه ی جدید رو یاد میگیری و تکرار می کنی و ما کلی خوشحال می شیم یه روز می گی چایی یه روز میگی لنلی(صندلی) اتاد  (افتاد)جمعه هم که رفته بودیم خونه ی عمو مسعود اینا وقتی دیگه خواستیم بیایم خونه دم در منتظر بودیم تا بابا ماشینو بیاره بیرون به اونور خیابون اشاره کردیو گفتی هاپ هاپ هاپ اول فکر کردم تشنته و آب می خوای آخه تو خیلی آب می خوری ولی بعد دیدم با اون انگشت کوچیکت داری به گربه اشاره میکنی و میگی هاپ هاپ ..... وقتی رسیدیم خونه این چند تا عکسو ازت گرفتم             &nbs...
1 خرداد 1390